عجب رسمیه
1. عجب رسمیه ، رسم زمونه
خونه* مون عیدا ، پر از مهمونه
می* رن مهمونا ، از اونا فقط
آشغال میوه ، به جا می*مونه !
کجاست اون کیوی ؟ چی شد نارنگی ؟
کجا رفت اون موز ؟ خدا می* دونه !
جعبه خالی شیرینی هنوز
گوشه*ی طاقچه ، پیش گلدونه
عطرش پیچیده تا آشپزخونه
شیرینیش کجاست ؟ خدا می* دونه
می* رن مهمونا ، از اونا فقط
جعبه*ی خالی ، به جا می* مونه* !
از بس خونه رو ، به هم می* ریزن
آدم مثل خر ، تو گل می* مونه
یکی نیست بگه ، خدا وکیلی
جای پوست پسته ، توی قندونه ؟!
قند نصفه*ی ، عمو جون هنوز
خیس و لهیده ، ته فنجونه
حالا خداییش قندش مهم نیست
کنار اون قند ، نصف دندونه !
می* رن مهمونا ، از اونا فقط
نصفه*ی دندون ، به جا می*مونه !
پسته*ی خندون ، بادوم شیرین
فندق در باز ، مال مهمونه
پرسید زیر لب ، یکی با حسرت :
که از این آجیل ، به غیر از تخمه ، واسه ما بعدها چی* چی می*مونه ؟
حرف نداشت...