خاطره ی از شهید علیرضا کریمی (شماره ی 5)
اندام گسسته ی تو یا زهرا گفت
حتی لب بسته ی تو یا زهرا گفت
وقتی در آسمان برویت وا شد
پهلوی شکسته ی تو یا زهرا گفت
آن روز، به مسجد نرسیده بود. برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش. داشتم یواشکی نماز خواندنش را تماشا میکردم. حالت عجیبی داشت. انگار خدا، در مقابلش ایستاده بود. طوری حمد وسوره می خواند مثل اینکه خدا را می بیند، ذکر ها را دقیق و شمرده ادا میکرد. بعد ها در مورد نحوه ی نماز خواندنش ازش پرسیدم، گفت: اشکال کار کا اینکه برای همه وقت میزاریم، جز برای خدا!!! نمازمون رو سریع میخونیم و فکر میکنیم زرنگی کردیم: اما یادمون میره اونی که به وقت ها برکت می ده، فقط خود خداست.
salam.
mishe beporsam chera dige shoma matlap nemizari?akhe matlab haye shoma kheyli ghashange
bazam bezar...