توبه نامه شهید۱۳ ساله انجمنی

بار خدایا از کارهایی که کردهام به تو پناه میبرم از جمله:
از این که حسد کردم…
-
- از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم…
- از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم….
- از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم….
- از این که مرگ را فراموش کردم….
- از این که در راهت سستی و تنبلی کردم….
- از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم…..
- از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم….
- از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند….
- از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم….
- از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم….
- از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم….
- از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم….
- از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم….
- از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
- از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند….
- از این که ایمانم به بندهات بیشتر از ایمانم به تو بود….
- از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری…..
- از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم….
- از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند….
- از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم….
- از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم….
- از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم….
- از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم….
- از این که ” خدا می بیند ” را در همه کارهایم دخالت ندادم….
- از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا … به نشنیدن زدم….
نظرات (۰)