زندگی مقام معظم رهبری به روایت آشنایان

حجت الاسلام سید علی اکبری:

ما زمانی خدمت ایشان رفتیم و از آقا در خواست نمودیم تا اجازه بفرماییند از داخل منزلشان و وضعیت زندگیشان فیلم برداری کنیم، تا مردم وضعیت زندگی رهبر خود را ببینند و بفهمند که ایشان چگونه زندگی می کند. آقا فرمودنند: اگر شما بخواهید زندگی مرا نشان بدهید می ترسم خیلی ها باور نکنند.

 

سردار سید رحیم صفوی:

روزی که در منزل مقام معظم رهبری، در خدمت ایشان بودم، بحث قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. پس از نماز، معظم له با مهربانی به من فرمودنند: آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید. بنده در عین حال که این را توفیقی می دانستم، خدمتشان عرض کردم: اسباب زحمت می شود. مقام معظم رهبری فرمودنند: نه، بمانید؛ هرچه هست باهم می خوریم. وقتی که سفره را گشودند و شام را آوردند؛ دیدم شام جز املت ساده نیست.

 

آیت الله مصباح یزدی:

مصرف گوشت خانه ی آیت الله خامنه ای در زمان ریاست جمهوری تنها از طریق کوپن بود. ایشان در آن زمان به من فرمودنند: من تا کنون غیر از همان گوشت کوپنی که به همه ی مردم داده می شود گوشت دیگری از بازار نخریده ام. امروز هم زندگی ایشان مثل زندگی مردم محروم و مستضعف است.

 

سرار شهید نور علی شوشتری:

مقداری زیلو در خانه ی مقام معظم رهبری بود. آن ها را جمع کردیم و فروختیم و  یک مقدار هم پول از مال شخص خودم روی آن گذاشتم. تا به جای آن زیلو ها، برای منزل آقا فرشی تهیه کنم. وقتی زیلو ها را عوض کردیم و فرش ها را پهن نمودیم، آقا تشریف آوردنند و فرمودنند: این ها دیگر چیست؟ گفتم: گفتم زیلو ها را عوض کردیم. فرمودنند: اشتباه کردید که عوض نمودید. بروید همان زیلو ها را بیاورید. اصرار را بی فایده دیدم و با هزار مکافات رفتم زیلو ها را پیدا کردم و توی خانه انداختم. زیل هایی که واقعأ به آن ها نگاه می کردی، می دیدی که نخشان در آمده و سیاه شده اند.

 

حجت الاسلام مسیح مهاجری:

در زمان ریاست جمهوری آقا، روزی در دفتر کارشان بودند که تلفن زنگ می زند، مادر ایشان پشت خط بوده اند، وقتی حضرت آقا گوشی را بر می دارند، با خنده ی مادرشان روبه رو می شوند. علت را که جویا می شوند، مادرشان می گوید: چند روزی است در خانه هیچ نداریم، پدرت هم پولی ندارد. خنده ی ایشان برای پول و غذا نداشتن پدر و مادر یک رئیس جمهور بود.

 

حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری:

با رهبر معظم انقلاب در محوطه ی دفتر قدم می زدیم، به معظم له عرض کردم چرا رساله نمی دهید؟ ایشان فرمودند: بار بیشتر بر عهده ام نگذارید. من برای مردن هیچ مشکلی ندارم، الا این که مقدار.....تومان(رقم بسیار کم) به فلانی بده کارم، آن را بدهم برای مردن آماده ام.

 

حجت الاسلام راشد یزدی:

یک بار خانم آقا به کربلا رفته بودند، دختران من وقتی به حضور ایشان رسیدند، خانم آقا گفته بود: من از سیزده سالگی خرج سفر کربلا را کنار گذاشته بودم تا این که حالا توانستم یک بار کربلا بروم...

 

 


نظرات (۴)

  • م.د وبسايت

    عــــــــــــــــــااااااااااااااااااااالللللللللللللیییییییییی

  • م.ا

    بازهم احسنت....
    اینبار دعا می کنم مصدومیتت زودتر خوب بشه

  • کبوتر حرم س/ر

    سلام آقا جلال عالی بود ولی اگه ممکنه زود به زود آپ کنید..................

  • س.م.م

    سلام
    عالی بود.
    نظر بعضی ها را با این کارت برگردوندی......
    .
    .
    .
    یاعلی

فرم ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

انجمن اسلامی دبیرستان پسرانه معارف شهرکرد

بسم الله الرحمن الرحیم

لينک هاي مفيد

اطلاعات سايت

  • پست الکترونيک:
  • مدير سايت:
  • تاريخ امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۲۰ ق.ظ
  • قدرت گرفته از بلاگ بيان