روز هجدهم...
پزشکان همه تلاش خود را کردند
اما وضعیت او روز به روز بد تر می شد . وقتی به ملاقات او می رفتیم به سختی دستش را بالا می آورد . خیلی درد می کشید اما تحمل می کرد .
با مادرش صحبت کردیم که برای ما از دختر جوانش بگوید . او هم شروع به صحبت کرد :
« خیلی خیلی درسش خوب است . می گفت :" می خواهم با درس خواندنم به انقلاب خدمت کنم .
. با در س خواندن شکرگذار زحمات پدر و مادرم باشم ."
با تمام وجود درس می خواند همیشه می گفت : امام زمان_عجل الله تعالی فرجه_ یار بی سواد نمی خواهد . وقتی می خواست انتخاب رشته کند همه ی نمراتش بیست شده بود به غیر از یکی از درس هایش که 19 شده بود و به خاطر آن نمره خیلی ناراحت بود .
خیلی شب ها تا دیر وقت بیدار می ماند و درس می خواند . علاقه ی زیادی به درس زیست شناسی
داشت .
همیشه می گقت : " مامان وقتی معلم زیست درس می دهد ، به بزرگی خدا پی می برم و می فهمم خدا چقدر مهربان و بزرگ است ."
هرروز که زیست شناسی داشت ، وقتی به خانه برمی گشت مثل این بود که از یک زیارت برگشته ، خیلی حال معنوی خوبی داشت ، می نشست و تمام درس ها را برایم توضیح می داد . در آن شبی هم که انفجار رخ داد نیز کتاب زیست همراهش بود . در تربیت او نور قرآن تأثیر داشت . راضیه بدون این که کلاس قرآن رفته باشد از صوت زیبایی بر خوردار بود . بسیار خوب تلاوت می کرد . روز به روز با قرآن بزرگ می شد . مشغول حفظ قرآن بود .
چندروز قبل از حادثه از آموزش و پرورش زنگ زدند و گفتند برای مسابقات کشوری انتخاب شده است . در مجالس اهل بیت _علیهم السلام _ شرکت می کرد . هر روز زیارت عاشورا و زیارت امین الله و دعای عهد می خواند . سخنرانی ها را خوب گوش می کرد و به آنها عمل می کرد.
پنجم دبستان بود . یک بار از مدرسه برگشت . خوشحالی در صورتش موج می زد گفت : "مامان امروز چهله ی دعای عهدم تمام شد ، امروز از یاران امام زمان _عجل الله تعالی فرجه _شدم ".
راضیه اهل کار فرهنگی بود . با رفتارش به همه درس می داد. سی دی های سخنرانی استاد انجوی نژاد را از نوار خانه می گرفت و بین بچه های مدرسه پخش می کرد و برای آنها صحبت می کرد .
پدرش از رزمنده های جبهه بود . همیشه از او درباره ی دوستان شهیدش می پرسید .
بارها خسته از مدرسه برمی گشت وقتی می گفتم خسته نباشی دستانم را می بوسید
و می گفت : "مامان خیلی دوست دارم ،شما از صبح تا حالا زحمت کشیدید اما من کاری نکردم. ازحالابه بعد نوبت من است ، شما استراحت کنید ." شال تحویل 1387 با کانون (هیئت رهپویان وصال ) در مشهد بود . اردیبهشت قصد زیارت کربلا داشت که ... »
****
حضرت فاطمه _سلام الله علیها _ در حدیث مهمی درباره ی بانوان می فرمایند : «آنجه برای زنان نیکوست این است که (بدون ضرورت) مردان نامحرم را نبینند ، و نامحرمان نیز آنها را ننگرند.»
بر این اساس راضیه نیز از نامحرم گریزان بود . به حجاب خود خیلی اهمیت می داد .
چهارم ابتدایی که بود رفتیم مشهد . دربازار دست من را کشید و می گفت : «مامان ، مامان ،پس کی برای من چادر می خری! »
مهربانی و سکوت ، از بارز ترین ویژگی های اخلاقی اش بود . راضیه به مسائلی از جمله نمازاول وقت ، رابطه ی عاطفی با خانواده و حجاب در زندگی بسیار اهمیت می داد .
به شهید برونسی خیلی علاقه داشت ، این شهید بزرگوار را ابگوی خود قرار داده بود . اما حالا خود برای دیگران الگو شده .
****
روز هجدهم بستری شدن راضیه بود . حال او لحظه به لحظه بدتر می شد .
خانواده و دوستان از پشت دیوار شیشه ای اورا می دیدند . لحظاتی بعد خبرناگواری اعلام شد :
راضیه کشاورز به قافله ی شهدا پیوست ...
او عاشق واقعی حضرت زهرا _سلام الله علیها_ بود . به نیت مادر سادات ،حضرت زهرا _سلام الله علیها _
هجده روز در بیمارستان ماند .
آنهم با سینه ی خرد شده ! جادری خاکی و پهلویی شکسته و ...
نظرات (۰)