به بهانه روز جانباز...

اذان نماز رو که گفتن رفتم سراغ فرمانده

بهش گفتم روحانی نداریم

بچه ها دوست دارن پیش سر شما نماز رو به جماعت بخونن

فرمانده مون قبول نمی کرد

می گفت: پاهام ترکش خورده و حالم مساعد نیست

یه آدم سالم بفرستین جلو تا امام جماعت بشه

بچه ها گوششون به این حرفا بدهکار نبود

خلاصه با هر زحمتی شده فرمانده رو راضی کردند که امام جماعت بشه

فرمانده نماز رو شروع کرد و ما هم بهش اقتدا کردیم

بنده خدا از رکوع و سجده هاش معلوم بود پاهاش درد می کنه

وسطای نماز بود که یه اتفاق عجیب افتاد

وقتی می خواست برا رکعت بعدی بلند بشه

انگار پاهاش درد گرفته باشه ، یهو گفت یا ابالفضل و بلند شد

نتونستیم خودمون رو کنترل کنیم ، همه زدیم زیر خنده

فرمانده مون می گفت: خدا بگم چیکارتون کنه !

نگفتم من حالم خوب نیست یکی دیگه رو امام جماعت بذارین...

 

 

به بهانه ی روز جانباز:

بهره ای را که باید ، از جانش برده
دست ، پا و حتی اعصابش را در راه او به بازی گرفته

من هم که فکر می کنم دست ، پا ، ریه و حتی اعصابم سالم است
مدام برای سلامتی ، خدا را شکر می کنم .

حالا اگر “باز” بن مضارع باختن است
من جانبازم یا او ؟
او جانباز است یا جانبرد ؟

باید به چه کسی تبریک گفت
روز جانباز رو ؟

 

میلاد با سعادت ابالفضل العباس علیه السلام بر همه ی شیعیان جهان بالاخص جانبُردهای عزیز و سرافرازمون مبارک باد


نظرات (۱)

  • علمدار گرافیک وبسايت

    مجموعه «منوچهر به روایت همسر شهید» با عنوان اینک شوکران 1 به قلم مریم برادران، نگاشته شده است. این کتاب شرح زندگی شهید منوچهر مدق می باشد.
    نوشته های این کتاب حکایت از رابطه بسیار عمیق بین منوچهر (شهید) و همسرش فرشته دارد. اولین آشنایی منوچهر با همسرش هنگامی است که همسرش در تظاهرات توسط گارد رژیم شاهنشاهی مورد حمله قرار می گیرد و او در این زمان همسر آینده خود را از دست آنها نجات داده و این ابتدای آشنایی آن دو است. یکی از دغدغه های شهید مدق علاقه بسیار او به همسر و فرزندانش بود و خطاب به همسرش می گفت تنها علاقه و دلبستگی من به این دنیا، شما هستی. او می خواست همسرش از این دلبستگی دست بردارد و اجازه پرواز به او بدهد.

    پس از پذیرش قطع نامه و خاتمه جنگ تحمیلی منوچهر، برای کسب درجه و رتبه نظامی هیچ یک از مدارک جانبازی و سابقه جبهه خود را ارائه نکرد و زندگی او از بابت معیشت به سختی می گذشت.

    با گذشت چندین سال بدن او که مملو از ترکش ها و جراحات زمان جنگ بود ناراحتی های فراوانی برای او به وجود آورد و پس از تحمل سختی های فراوان، سرانجام در سال 1379 به شهادت رسید.

    ارتباط عاطفی این شهید مظلوم با همسر و خانواده اش نمود زیبایی داشته است که در این کتاب به خوبی به تصویر کشیده شده است. برای نمونه به این قسمت از کتاب توجه کنید:

    «گاهی از نمازهاش می فهمید دل تنگ است. دل تنگ که می شد، نماز خواندش زیاد می شد و طولانی. دوست داشت مثل او باشد، مثل او فکر کند، مثل او ببیند، مثل او فقط خوبی ها را ببیند. اما چه طوری؟ منوچهر می گفت «اگر دلت با خدا صاف باشد، اگر خوردنت، خوابیدنت، خنده ها و گریه هات برای خدا باشد، اگر حتی برای او عاشق شوی، آنوقت بدی نمی بینی، بدی هم نمی کنی، همه چیز زیبا می شود.» و او همه ی زیبایی را در منوچهر می دید. با او می خندید و با او گریه می کرد. با او تکرار می کرد

    نردبان این جهان ما و منی ست عاقبت این نردبان بشکستنی ست

    لیک آن کس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست

    چرا این را می خواند؟ او که با کسی کاری نداشت، پستی نداشت. پرسید. گفت «برای نفسم می خوانم.» (ص 62)

    لینک دانلود کتاب:
    http://s2.picofile.com/file/7335191498/inak_shokaran_nazdikeh_com_.zip.html

فرم ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

انجمن اسلامی دبیرستان پسرانه معارف شهرکرد

بسم الله الرحمن الرحیم

لينک هاي مفيد

اطلاعات سايت

  • پست الکترونيک:
  • مدير سايت:
  • تاريخ امروز: جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۸:۳۹ ق.ظ
  • قدرت گرفته از بلاگ بيان